قتل؛پایان رابطه پنهانی زن جوان بامردافغانی

0
جلسه رسیدگی به این پرونده در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.در ابتدای جلسه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و در ادامه فرزند مقتول و پدر و مادر او به‌عنوان، ولی دم در جایگاه حاضر شدند و طرح شکایت کردند. پدر و مادر مقتول گفتند هر تصمیمی که نوه‌شان بگیرد قبول دارند. پسر نوجوان نیز گفت: من درخواست دیه کامل مادرم را دارم و اگر متهم نتواند دیه را بدهد، درخواست قصاص دارم، همچنین به‌خاطر سرقت پول‌های نقد و گوشی تلفن همراه مادرم از متهم شکایت دارم.پسر نوجوان گفت: من و مادرم با هم زندگی می‌کردیم. ما زندگی خوبی داشتیم. من در ایران متولد شده‌ام و درس می‌خوانم و آرزوی مادرم این بود که به دانشگاه بروم و آدم موفقی شوم.این نوجوان در ادامه گفت: بعد از مرگ مادرم با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی می‌کنم و همچنان فقط درس می‌خوانم. دانش‌آموز موفقی هستم و درسم خیلی خوب است. می‌خواهم آرزوی مادرم را برآورده کنم. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل عمدی را رد کرد و گفت: من در جریان آنچه اتفاق افتاده نیستم.

در ادامه قاضی بخشی از اعترافات متهم را در دادسرا خواند و گفت: شما در دادسرا به قتل اعتراف کرده و گفته‌اید: بعد از اینکه با مقتول به نام مانیا رابطه داشتم آماده شدم که از خانه او بیرون بیایم، وقتی به سمت کیفش رفت، دیدم مبلغ زیادی پول در کیفش است. دستم را دور گردنش انداختم و خفه‌اش کردم و بعد مبلغ پنج میلیون و 700 هزار تومان پول و گوشی تلفن همراهش را به سرقت بردم.متهم در پاسخ به این گفته‌ها این‌طور توضیح داد: من قبول دارم این اعترافات را کردم، اما دروغ گفتم. من تازه از افغانستان به ایران آمده بودم و هیچ پولی نداشتم. یکی از دوستانم به نام جمعه را دیدم و او از من تلفن خواست. من هم گوشی‌ام را دادم.بعد از چنددقیقه گفت: زنی می‌خواهد یخچال خانه را برایش جابه‌جا کنیم، بیا برویم. وقتی وارد خانه زن شدیم متوجه شدم جمعه قرار رابطه با او را گذاشته است.

من وارد خانه آن زن شدم، اما بعد بیرون آمدم و جمعه با او رابطه داشت.دوباره برگشتم و دیدم جمعه او را کشته است. من خبر ندارم اموال مقتول را چه کسی دزدیده است.قاضی از متهم پرسید می‌توانستی در دادسرا این موضوع را مطرح کنی، چرا این کار را نکردی؟ متهم گفت: جمعه پسرم را گروگان گرفته بود.من هشت فرزند دارم و آن‌ها در ایران زندگی می‌کنند. جمعه بعد از قتل به من گفت: اعتراف کن، من قبول نکردم، بعد که بازداشت شدم متوجه شدم پسرم را گروگان گرفته است. چندباری همسرم برای پس‌گرفتن پسرم رفته، اما او گفته بود اگر می‌خواهید پسرتان را پس بدهم باید شوهرت اعتراف کند که قتل را مرتکب شده است، به‌همین‌دلیل اعتراف کردم.درواقع چاره‌ای نداشتم، جان بچه‌ام در خطر بود. بعد از اینکه من نزد بازپرس اعتراف کردم، او قبول کرد پسرم را رها کند. من نه پول دزدیدم و نه گوشی را برداشتم.قضات بعد از گفته‌های متهم و دفاعیات وکیل او برای تصمیم‌گیری دراین‌باره وارد شور شدند.

این مطلب چطور بود؟
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.