زندگینامه صادق هدایت و داستان خودکشی او

0 2,893

صادق هدایت متولد 28 بهمن 1281 در تهران و متوفی 19 فروردین 1330 در پاریس از پیشگامان داستان نویسی نوین ایران و یک روشنفکر برجسته بود .

برترین اثر وی رمان بوف کور است که آن را مشهورترین و درخشان ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته اند.

حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشته ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایرانی است.

هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگان بزرگ را نیز ترجمه کرده است.

آشنایی عمیق وی با ادبیات اروپا، خصوصا آشنایی با آثار فرانتس کافکا زمینه ساز تحول مهمی در ادبیات داستانی معاصر ایران شد.

صادق هدایت در 19 فروردین سال 1330 در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز پاریس واقع است.

 

hedayat6

زندگی نامه صادق هدایت

صادق هدایت در 28 بهمن 1281 (هفده فوریهٔ 1903 ) در تهران در خانواده ای اصل ونسب دار و متشخص متولد شد.

پدرش هدایتقلی خان (اعتضادالملک) و  مادرش نیرالملوک (نوهٔ مخبرالسلطنهٔ هدایت) نوه عموی اعتضادالملک بود.

جد اعلای صادق رضاقلی خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و از بازماندگان کمال خجندی، صاحب کتابهایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود.

صادق کوچک ترین فرزند خانواده  دو برادر و سه خواهر بزرگ تر از خود داشت.

صادق هدایت تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ علمیهٔ تهران گذارند. در سال 1293 ( 1914 میلادی ) به دارالفنون رفت ولی در سال 1295  به خاطر بیماری چشم درد مدرسه را ترک کرد و در 1296 در مدرسهٔ سن لویی که مدرسهٔ فرانسوی ها بود به تحصیل پرداخت.

به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی اش با ادبیات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می داد و کشیش هم او را با ادبیات جهانی آشنا می کرد.

در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد.

در همین دوران صادق گیاه خوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش وقعی نمی نهاد.

در سال 1303 در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوان ها و فواید گیاه خواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام رباعیات خیام به همراه مقدمه ای مفصل.

صادق هدایت که از اوان جوانی گیاه خوار شده بود، تا پایان عمر گیاه خوار باقی ماند.

بزرگ علوی در این باره می نویسد: «یک بار دیدم که در کافه لاله زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم هایش سرخ شد، عرق به پیشانی اش نشست و داشت قی می کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.»

عزیمت صادق هدایت به اروپا

در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید. او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر و در رشتهٔ مهندسی به تحصیل پرداخت.

در همین سال مقالهٔ «مرگ در گان» را در روزنامهٔ ایرانشهر که در آلمان منتشر می شد به چاپ رساند و مقاله ای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ له ویل دلیس نوشت.

هدایت از وضع آب و هوا و رشته تحصیلی اش در بلژیک راضی نبود و مترصد بود که خود را به فرانسه و  پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند.

سرانجام در 1927 پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کامل تری از کتاب «انسان و حیوان» با نام فواید گیاهخواری با مقدمهٔ حسین کاظم زادهٔ ایرانشهر به چاپ می رسد.

خودکشی نخست صادق و نخستین داستان ها

صادق هدایت در سال 1307 (1928) برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند.

در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود. صادق در مورد خودکشی اش به برادرش محمود می نویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.»

ادعا شده است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ کس نداده است. اما م. فرزانه سال ها بعد از زبان هدایت (سال ها بعد از خودکشی اولش) نقل می کند که علت خودکشی مسائل عاطفی بوده است.

صادق هدایت
صادق هدایت پس از اولین خودکشی نافرجامش در پاریس

 

نخستین نمونه های داستان های کوتاه هدایت در همان سال خودکشی اش صورت گرفت. نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان» و داستان کوتاه «مادلن» را در همین دوران نوشته است. پس از خودکشی نیز داستان معروف «زنده به گور» و «اسیر فرانسوی» و رسالهٔ طنزآمیز «البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه» را نوشت.

دست نوشته صادق هدایت در بوف کور
بخشی از دست نوشتهٔ بوف کور

بازگشت به تهران

سرانجام در سال 1309 (1930)، بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد.

لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامه ای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشته است، از حال و روز خود شکایت می کند.

دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد.

در همین سال مجموعه داستان زنده به گور و نمایشنامهٔ پروین دختر ساسان در تهران منتشر شد و هدایت با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقهٔ دوستی ای ایجاد می شود که نامش را گروه ربعه گذاشتند.

 گروه ربعه

ppدر آن دوران گروهی از ادیبان کهنه کار بودند که با آن ها ادبای سبعه می گفتند و به گفتهٔ مجتبی مینوی «هر مجله و کتاب و روزنامه ای که به فارسی منتشر می شد از آثار قلم آن ها خالی نبود.»

این هفت تن که درواقع بیشتر از هفت تن بودند شامل کسانی چون محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع الزمان فروزانفر و محمد قزوینی می شدند.

گروه ربعه این نام را برای دهن کجی به این افراد (که به نظر ایشان کهنه پرست بودند) انتخاب کردند.

گفتگو و دیدارهای گروه ربعه در رستوران ها و کافه های تهران بود.

بعدها نیز افراد دیگری چون پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین، غلامحسین مین باشیان و نیما یوشیج به این گروه اضافه شدند.

این گروه به فعالیت های ادبی و فرهنگی پرداختند و آثاری چند در این سالها با همکاری همدیگر انتشار دادند.

مینوی در بارهٔ این دوران می گوید: «ما با تعصب جنگ می کردیم و برای تحصیل آزادی می کوشیدیم و مرکز دایرهٔ ما صادق هدایت بود.» سال های 1310 تا 1314 برای هدایت دورانی پربار محسوب می شود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد.

انیران را با همکاری علوی و شین پرتو نوشت. مجموعهٔ داستان های کوتاه سایه روشن نمایشنامهٔ مازیار با مقدمهٔ مینوی، کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب با همکاری مسعود فرزاد و مجموعه داستان های کوتاه سه قطره خون و چندین داستان کوتاه دیگر در این دوران به چاپ رسید.

در این دوران شور میهن دوستی و بیگانه ستیزی در بسیاری از آثار وی موج می زند.

همچنین هدایت برای اولین بار در ایران اقدام به جمع آوری متل ها و داستان های عامیانه کرد و نوشتار «اوسانه» و کتاب نیرنگستان را در این موضوع به چاپ رساند. به علاوه طی دو مقاله در مجلهٔ سخن راجع به فولکلور و ادبیات توده مطالبی نوشت. مجلهٔ موسیقی را هم در این دوران بنا نهاد.

هدایت در خلال این سالها به ترجمهٔ آثاری از چخوف و نویسندگان دیگر نیز پرداخت و همچنین در کتاب رباعیات خیام خود تجدید نظر کرد و آن را مفصل تر با عنوان ترانه های خیام انتشار داد.

هدایت در سال 1311 به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شده و سفرنامه ای هم راجع به سفرش به اصفهان به نام اصفهان نصف جهان نوشت.

در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت.

در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد.

سفر به هندوستان

هدایت در سال 1315 به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت کرد. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و کارنامهٔ اردشیر پاپکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد.

در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود بوف کور را با دست بر روی کاغذ استنیسل نوشته، به صورت پلی کپی در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد؛ از جمله نسخه ای برای مجتبی مینوی که در لندن اقامت داشت و نسخه ای برای جمالزاده که آن زمان در ژنو بود.

عده ای داستان بوف کور را محصول حال و هوای هند می دانند، لیکن چنانکه از گفتگوهای هدایت و فرزانه بر می آید هدایت کار روی این اثر را از سالها پیش شروع کرده بود به قول هدایت در گلویش گیر کرده بود.

در نسخهٔ پلی کپی ای که از بوف کور در هند انتشار داد نوشته بود که چاپ اثر در ایران ممنوع است. علاوه بر اینها هدایت دو داستان به زبان فرانسوی در هند به چاپ رساند: «Lunatique» و «Sampingue».

 بازگشت از هندوستان

صادق هدایت در سال 1316 از هند بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد. سال بعد از بانک ملی استعفا داده، در وزارت فرهنگ استخدام شده و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال 1319 در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.

او تا سال 1320 که متفقین ایران رااشغال کردند به فعالیت های ادبی پرداخت و چندین داستان و مقاله انتشار داد. کارنامهٔ اردشیر بابکان را در مجلهٔ موسیقی و گجسته ابالیش (ترجمه از متن پهلوی) را جداگانه (در انتشارات ابن سینا) چاپ کرد. با وجود این بوف کور همچنان در ایران منتشر نشده بود.

اشغال ایران توسط متفقین و بازشدن فضای سیاسی

در سال 1320 هدایت در دانشکدهٔ هنرهای زیبا با سمت مترجم استخدام شد. با اشغال ایران به دست متفقین و باز شدن فضای سیاسی بوف کور به صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران به صورت سانسورشده به چاپ رسید.

در سال 1321 مجموعهٔ سگ ولگرد را انتشار داده، ترجمه هایی از شهرستان های ایران گزارش گمان شکن و یادگار جاماسپ از پهلوی به فارسی صورت داد.

بعد از 1320 تا 1324 و پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای اجتماعی صادق هدایت شدت می گیرد. داستان بلند حاجی آقا داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعهٔ ولنگاری که همه مضامین اجتماعی دارند در این دوران به چاپ رسیدند.

علاوه بر این فعالیت ها هدایت به نوشتن مقاله های نقد ادبی و ترجمهٔ آثاری از کافکا نیز پرداخت و در نشریه های مختلف به چاپ رساند.

چند اثر دیگر پهلوی را هم ترجمه کرد. در سال 1322 همکاری با مجله سخن را آغاز کرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شد. ضمنا همکاری با مجله پیام نور را آغاز کرد و در همین سال مراسم بزرگداشت صادق هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد.

در این دوران بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده ای ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علی رغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست.

پایان جنگ و یأس و نومیدی

پس از پایان جنگ و پیش آمدن مسائل آذربایجان هدایت از توده ای ها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد. بدبینی او به شرایط در نامه هایی که به جمال زاده و شهیدنورایی نوشته است، دیده می شود.

در سال 1326 به نوشتن توپ مرواری پرداخت اما این اثر تا پس از مرگش به چاپ نرسید. معروف ترین نام مستعار او که توپ مرواری هم تحت آن منتشر شد هادی صداقت است.

در 1327 مقالهٔ «پیام کافکا» به صورت مقدمه ای بر کتاب گروه محکومین نوشتهٔ کافکا و ترجمهٔ حسن قائمیان نوشت.

در سال 1328 برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولی به دلیل مشکلات اداری نتوانست در کنگره حاضر شود. در سال 1329 با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» کافکا را ترجمه کرد و در مجلهٔ سخن انتشار داد.

در 12 آذر همان سال با گرفتن گواهی پزشکی (برای اخذ روادید) و فروختن کتابهایش به فرانسه رفت. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و نیز سعی کرد به لندن برود که موفق نشد. او سرانجام در 19 فروردین 1330 در آپارتمان اجاره ای اش در پاریس با گاز خودکشی کرد. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از داستان های چاپ نشده اش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند. مراسم خاکسپاری اش با حضور عده ای قلیل از ایرانیان و فرانسویان صورت گرفت.

شرح حال صادق هدایت به قلم خودش

دست خط صادق هدایت، آذر 1324من همان قدر از شرح حال خودم رم می کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می خورد؟ اگر برای استخراج زایچه ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده ام اما پیش بینی آن ها هیچ وقت حقیقت نداشته.

اگر برای علاقهٔ خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آن ها کرد چون اگر خودم پیش دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن ها مناسب تر خواهد بود.

مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می داند و پینه دوز سر گذر هم بهتر می داند که کفش من از کدام طرف ساییده می شود.

این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می کنند.

از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده ام، بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شده ام.

در اداراتی که کار کرده ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده ام و روسایم از من دل خونی داشته اند به طوری که هر وقت استعفا داده ام با شادی هذیان آوری پذیرفته شده است روی هم رفته موجود وازدهٔ بی مصرفی قضاوت محیط دربارهٔ من می باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

کتاب شناسی و نوشته های هدایت

بخشی از دست نوشتهٔ بوف کوررباعیات خیام (1302)

فوائد گیاهخواری (1306)

زنده بگور (1308) (مجموعه داستان کوتاه)

پروین دختر ساسان 1309) (نمایشامه)

سایه مغول (1310)

اصفهان نصف جهان (1311) (سفرنامه)

سه قطره خون (1311) (مجموعه داستان کوتاه)

نیرنگستان (1312)

سایه روشن (1312)

مازیار (1312) (جستار تاریخی و یک نمایشنامه) با همکاری مجتبی مینوی

وغ وغ ساهاب (1313) با همکاری مسعود فرزاد

ترانه های خیام (1313)

بوف کور (1315)

علویه خانم (1322)

حاجی آقا (1324)

افسانه آفرینش (1325) (خیمه شب بازی در سه پرده)

ولنگاری (1323)

توپ مرواری (1327)

سگ ولگرد (مجموعه داستان کوتاه)

کاروان اسلام (البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة)

مجموعه نوشته های پراکنده (به کوشش حسن قائمیان)

ترجمه های صادق هدایت

ترجمه از زبان فرانسه

کور و برادرش (1310) نوشته آرتور شنیتسلر

کلاغ پیر (1310) نوشته الکساندر لانژ کیلاند نویسنده نروژی

تمشک تیغ دار (1310) نوشته آنتون چخوف

مرداب حبشه (1310) نوشته گاستون شراو نویسنده فرانسوی

جلوه قانون نوشته فرانتس کافکا

مسخ نوشته فرانتس کافکا

گراکوسی شکارچی نوشته فرانتس کافکا

گروه محکومین نوشته فرانتس کافکا

دیوار نوشته ژان پل سارتر

ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی

گجسته ابالیش (1319)

گزارش گمان شکن (1322)

یادگار جاماسب (1322)

کارنامه اردشیر بابکان (1322)

زند وهومن یسن (1323)

آمدن شاه بهرام ورجاوند (1324)

مقالات

مقدمه ای بر رباعیات خیام

انسان و حیوان (1303)

پیام کافکا

    

صادق هدایت
صادق هدایت در پنج سالگی با لباس سفید، همراه با خواهران، برادران و عموزاده هایش، در باغ پدربزرگش نیرالملک.

 

مادر صادق هدایت
زیورالملوک هدایت، مادری که در تمام عمر از پسرش، صادق هدایت، نگه داری کرد.

 

عکس کودکی صادق هدایت
صادق هدایت در هفت سالگی به همراه عیسی برادر بزرگتر (سمت راست) و محمود برادر دیگرش (سمت چپ)
نوجوانی صادق هدایت
صادق هدایت در شانزده سالگی.

 

صادق هدایت در بلژیک
صادق هدایت و خسرو هدایت پسردایی اش در شهر «گان» بلژیک، 1305

 

صادق هدایت
صادق هدایت پاریس، 1305

  

صادق هدایت در تهران
از راست، یان ریپکا، مجبتی مینوی، غلامحسین مین باشیان، بزرگ علوی، نشسته، آندره سوریوگین و صادق هدایت در منزل مجتبی مینوی، تهران.

 

صادق هدایت
از چپ، صادق هدایت، حسن رضوی، بزرگ علوی و دو نفر از دوستان، اطراف تهران

 

صادق هدایت و صادق چوبک
صادق هدایت و صادق چوبک در میگون، 1326.
صادق هدایت در دانشگاه تهران
از راست، دکتر فریدون کشاورز، دو نفر از شخصیت های ادبی ازبکستان، دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران و صادق هدایت، تاشکند، 1324
آخرین عکس صادق هدایت
آخرین عکس صادق هدایت، 1329. او این عکس را برای تمام خویشان خود فرستاد.

 

صادق هدایت
تهران، فرودگاه مهرآباد، 12 آذر 1329. از راست، ذبیح بهروز، صادق هدایت، خانم بهروز، فرزند آقای بهرو

 

جسد صادق هدایت
پیکر او را بعد از خودکشی با گاز ، روی تخت خواب قرار داده اند

 

 

جنازه صادق هدایت
پیکر صادق هدایت پس از مرگ

  

قبر صادق هدایت
مزار صادق هدایت پس از تدفین. مزار او در گورستان پرلاشز پاریس قرار دارد

 

 

سنگ قبر صادق هدایت
مزار نخست صادق هدایت. این سنگ بعدها عوض شد

 

سنگ قبر صادق هدایت
سنگ قبر صادق هدایت

 

سنگ قبر جدید صادق هدایت
مزار کنونی شادروان صادق هدایت

 

705px-Hedayat10

دست خط صادق هدایت، آذر 1324

من همان قدر از شرح حال خودم رم می کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می خورد؟

اگر برای استخراج زایچه ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده ام اما پیش بینی آن ها هیچ وقت حقیقت نداشته.

اگر برای علاقهٔ خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آن ها کرد چون اگر خودم پیش دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن ها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می داند و پینه دوز سر گذر هم بهتر می داند که کفش من از کدام طرف ساییده می شود.

این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می کنند.

از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شده ام.

در اداراتی که کار کرده ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده ام و روسایم از من دل خونی داشته اند به طوری که هر وقت استعفا داده ام با شادی هذیان آوری پذیرفته شده است روی هم رفته موجود وازدهٔ بی مصرفی قضاوت محیط دربارهٔ من می باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد

4.9/5 - (27 امتیاز)
لینک کوتاه این مطلب: https://rzgr.ir/PTJS
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.