دانلود و تماشای آنلاین فیلم سینمایی پدر خوانده با دوبله فارسی و سانسور شده
پدرخوانده 1 اولین قسمت از سه گانه پدرخوانده ساخته ی فرانسیس فورد کاپولا و بازی جاودانه ی مارلون براندو در در نقش دون کورلئونه و آل پاچینو در نقش مایکل کورلئونه که از نظر بسیاری از منتقدین بهترین فیلم تاریخ سینما است.
فیلم سینمایی پدرخوانده با دوبله فارسی در جشن عروسی کانی، دختر دون ویتو کورلئونه، در لانگ بیچ نیویورک، لانگ آیلند شروع می شود.
وقت پدرخوانده برای شنیدن خواهش های دوستان و زیردستان چاپلوس پر شده است.
یکی از این خواهش ها را پسرخوانده ی او، جانی فونتی خواننده مطرح می کند. آن خواهش چیست؟
فیلم پدر خوانده به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا در سال 1972 ساخته شده است. این فیلم محصول کشور آمریکا و در ژانر اکشن و گانگستری میباشد.
در فیلم پدر خوانده آل پاچینو، دایان کیتون و آلکس روکو به هنرمندی پرداختهاند.
لینک دانلود فیلم پدرخوانده
دانلود فیلم پدرخوانده با کیفیت 1080 و حجم 2٫34 گیگابایت: دانلود با لینک مستقیم و رایگان
دانلود فیلم پدرخوانده با کیفیت 720 و حجم 1٫19 گیگابایت: دانلود با لینک مستقیم و رایگان
دانلود فیلم پدرخوانده با کیفیت 480 و حجم 601 مگابایت: دانلود با لینک مستقیم و رایگان
توجه: این فیلم سانسور شده و فاقد هرگونه صحنه غیراخلاقی و بر اساس موازین اسلامی و قوانین کشور می باشد.
نقد آهنگ و ملودی فیلم پدرخوانده
پدرخوانده محصول سال 1972 به عقیده بسیاری از منتقدان و تماشاگران حرفه ای سینما یکی از بهترین فیلمهایی است که در طول تاریخ فیلمسازی آمریکا تهیه شده است، نمونه واقعی از یک فیلم کلاسیک آمریکایی. کارگردانی کاملا” حرفه ای فرانسیس فورد کوپلا (Francis Ford Coppola) و بازی زیبای مارلون براندو (Marlon Brando) و آل پاچیونو (Al Pacino) در نقش ویتو کورله اونه (Vito Corleone) و کوچکترین پسرش مایکل از جمله دلایل موفقیت فیلم محسوب می شوند.
موضوع فیلم به سال 1940 و شهر نیویورک باز میگردد، هنگامی که ویتو کورله اونه رئیس یکی از باندهای جنایت و بزرگ یک خانواده مافیایی بود.
موفقیت فیلم زمانی ارزش پیدا می کند که به این نکته توجه کنیم در زمان ساخت “پدرخوانده”، سینمای آمریکا مملو از فیلم های گانگستری و جنایی بود.
اما دلایل دیگر موفقیت این فیلم چه بود؟
اختلاف بزرگی که “پدرخوانده” (1972) با سایر فیلم های مافیایی و گانگستری زمان خود داشت در دو نکته نهفته بود؛ یکی سناریوی فیلم بود که در آن رابطه احساسی، انسانی و محکم بین اعضای خانواده کورله اونه را در عین مافیایی و جنایتکار بودن آنها نمایش می داد و دیگری موسیقی بسیار زیبای فیلم بود که جنبه های رمانتیک و احساسی فیلم را تشدید می کرد و در نهایت فیلم را حتی در نظر افرادی که به موضوعات گانگستری علاقه ای ندارند، زیبا جلوه می داد.
موسیقی فیلم ساخته نینو روتا (Nino Rota) موسیقیدان ایتالیایی است که علاوه بر آهنگسازی بعنوان یک رهبر ارکستر بزرگ نیز مشهور است.
او در سال 1911 در میلان بدنیا آمد و در سال 1929 از کنسواتوآر سیسل فارق التحصیل شد. روتا طی سالهای 1930 تا 1932 در موسسه کورتیس فیلادلفیا در حال گذراندن دوره های تخصصی آهنگسازی بود. او علاوه بر ساخت موسیقی برای بیش از 150 فیلم، تعداد زیادی موسیقی اپرا، باله و کارهای ارکسترال را در کارنامه هنری خود دارد.
پدرخوانده (1972) نامزد دریافت 11 اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلم، بهترین هنرپیشه (براندو) و بهترین فیلم نامه اقتباسی را بخود اختصاص دهد.
موسیقی فیلم پدر خوانده (1972) کاندید جایزه اسکار شد و در نهایت موفق به دریافت اسکار نشد. اما برای همه دست اندر کاران موسیقی و سینما مشخص است که موسیقی فیلم پدر خوانده از جمله جاودانه ترین کارهای نینو روتا در تاریخ موسیقی جهان به شمار می آید.
شاید کمتر کسی باشد که ملودی زیبای قطعه Speak Softly Love را نشنیده باشد و یا حتی نتواند آنرا زمزمه کند.
بسیاری معتقد هستند که دریافت جایزه اسکار برای موسیقی فیلم “پدرخوانده” (1974) قسمت دوم، ناشی از تاثیری است که موسیقی قسمت اول فیلم بر روی هیئت ژوری اسکار گذاشته بود.
روتا برای ساخت موسیقی این فیلم از ترکیب سبک خاص موسیقی جاز (Jazz) ایتالیا با موسیقی احساسی سیسیل استفاده کرد.
نتیجه کار با وجود آنکه کاملا” رمانتیک و احساسی بود توانست در تمام صحنه های فیلم اعم از احساسی، هیجانی، صحنه های درگیری و نبرد و … حضور داشته باشد.
توانایی جالب موسیقی این فیلم آن است که مخاطب پس از پایان فیلم بدون شک خاطره ای از موسیقی آن را در ذهن خود بیاد خواهد داشت و این نکته ای است که از زیبایی و عجین شدن موسیقی با موضوع فیلم حکایت دارد.
کافی است سه یا چهارنت از تم اصلی را بشنویم آنگاه بسادگی می توانیم آنرا ادامه دهیم و این چیزی جز نفوذ ملودی در طول فیلم در اعماق احساس انسانی نیست.
موسیقی فیلم با یک والس زیبا بنام The Godfather Waltz آغاز می شود که نمایانگر نجابت و اشرافگری یک خانواده بزرگ ایتالیایی است.
روتا در قسمت های میانی فیلم بازگشت مجددی به این تم دارد. اما همانطور که قبلا” اشاره کردیم تم اصلی که به Love Theme و یا Speak Softly Love معروف است به چنان شهرتی دست پیدا کرد که امروزه مردم در اقصی نقاط جهان با آن آشنایی دارند. اجرای زیبای آکاردئون و ماندولین روی اجرای سازهای زهی از یک طرف، هارمونی و آکوردهای زیبا از طرف دیگر دست به دست هم دادند و تشکیل موسیقی ای را دادند که امروزه به موسیقی مافیا معروف شده است.
The Pickup موسیقی قسمتی دیگر است که از تم اصلی گرفته شده اما اینبار با فضایی نزدیک به Jazz. مازورکا از دیگر قطعات زیبایی است که به هنگام شادی ها در فیلم از آن استفاده میشود نمونه ای زیبا از تاثیر موسیقی شاد اروپای شرقی بر قسمتهای غربی اروپا. روتا همچنین برای قسمت پایانی تم اصلی را با بهره گیری از گروه کر اجرا کرده است.
هرچند در ساخت موسیقی قسمتهای دوم و سوم “پدرخوانده”، دو آهنگساز دیگر یعنی پیترو ماسکانگی (Pietro Mascagni) و کارمینه کوپلا (Carmine Coppola) نیز دست اندر کار ساخت موسیقی بودند، اما هیچیک از بینندگان فیلم یا شنوندگان موسیقی آن نمی توانند منکر تاثیر عمیق موسیقی قسمت اول فیلم بر روی قسمت های بعدی آن شوند. نینو روتا در سال 1979 در شهر رم از دنیا رفت.
نینو روتا تم theme love را خلق کرد. این تم هیچ چیز کم نداشت کاپولا این تم را شنید و تردید نکرد که می تواند به عنوان مظهری از سیسیل به کار گرفته شود.
تمی که نه فقط شخصیت ایتالیایی خود را حفظ کرده بود بلکه سبقه سیسیلی هم داشت تم آنقدر زیبا بود که حتی یکی از خوانندگان وطنی هم آن را براساس ترانه ای خواند.
تا این لحظه این تم خوش ملودی ترین و روان ترین ملودی است که می توان بر روی آن شعر گذاشت و از خواننده ای خواست که آن را بخواند . چنین اصالتی از دیدگاهی کاربردی موسیقی فیلم نوعی موهبت تلقی می شود و می تواند به فیلم هویت و منش ببخشد .
این ملودی چنان بر روی صحنه های مافیایی فیلم می نشیند که به عنوان نوعی واسطه می تواند در همه فیلم های مافیایی و حتی همه فیلمهای گنگستری کاربرد داشته باشد.
به یاد آورید آل پاچینو (مایکل) را که با دو محافظ سیسیلی اش ، آن طور با تفرعن در جزیره سیسیل قدم می زند خصوصاً آن محافظان با کلاه های کپی و با تفنگ هایی که بر دوش افکنده اند تم مشهور و زیبای نینو روتا در همین لحظه ها به گوش می رسد و به راستی از نظر نشانه شناسی موسیقی فیلم تمی است که بواسطه مکان پدید آمده است و دقیقاً یادآور سیسیل به ویژه بخش مافیایی سیسیل است.
چرا موسیقی پدرخوانده جایزه اسکار را نگرفت ؟
نینو روتا این تم را سال ها پیش تر برای فیلم دیگری ( یکی از محصولات گمنام چینه چیتای ایتالیا ) تصنیف کرده بود و همین نکته موجب شد که جایزه اسکار بهترین موسیقی متن به آن تعلق نگیرد ، زیرا طبق قانون مصوب در آکادمی فقط موسیقی متنی واجد جایزه است که که به طور اریژینال برای یک فیلم تصنیف شده باشد و از جای دیگری اخذ نشده باشد خود کاپولا بر این نکته واقف بود و به همین دلیل نباید استفاده از این تم را به زیاده خواهی نینو روتا یا فقدان صداقت او نسبت داد کاپولا بیشتر به این دلیل که می دانست در آمریکا کسی این قطعه را نشنیده از روتا خواست آن را هم در پدرخوانده به کار ببرد.
منبع : گفتگوی هارمونیک
نقد کامل فیلم پدر خوانده 1
پدر خوانده فیلمی درباره قدرت است؛ دستگاهی که ممکن است در هر کشور شهر روستا و حتی یک خانه در اشل کوچک و کوچکتر شکل بگیرد.
فیلم شاید به ظاهر مناسبات قدرت در دستگاه سیاسی آمریکا را به طور اخص مد نظر قرار داده است اما نوع نگاه به موضوع انقدر کلی و همه جانبه است که به راحتی در هر زمان و مکانی که صندلی قدرت وجود دارد و قیمی که بر ان تکیه زده است قابل بسط و تعمیم است.
همین نگاه کلی است که فیلم را از یک اثر معمولی که شاید به دستگاه فرد سیستم یا جامعه ای خاص میپردازد خارج میکند و به ان جنبه ای فرا زمانی میبخشد.
در این فیلم دن کورلئونه به عنوان یک جنایتکاراما به دید یک انسان نگریسته میشود با ویزگی های خوب و بد این صندلی اوست که مبنا قرار میگیرد و فساد ناشی از آن است که به تصویر کشیده می شود این فیلم به خوبی نشان می دهد که موضوع خوبی و بدی انسانها نیست.
مایکل پسر دون تا قبل از رسیدن به صندلی قدرت انسانی پاک و عاشق است اما وقتی همین مایکل در جایگاه پدر مینشیند به یک جانی تبدیل میشود و به عکس و قتی دن کورلئونه از صندلی قدرت کنار میرود دیگر آن جنایتکار سابق نیست.
یک پدربزرگ دوست داشتنی و شاید انسانی شریف است.
در فصل آغازین پدرخوانده به مانند یک آفریدگار بر صندلی خود که نمادی از دستگاه قدرت اوست تکیه داده و به تقاضای یک بنده گوش میدهد.
گفتن نام پدرخوانده و بوسیدن دستها به مفهوم تایید قدرت اوست از جانب بندگانش.
او شیفته ی قدرت است .درفضای بیرونی جشنی بر پاست اما تا وقتی دن کورلئونه در حال گوش تقاضای بنده اش است و در مقابل او زانو زده نمی شود صدایی از بیرون نمیشنویم و به محض بوسیده شدن دستهای پدرخوانده صدای جشن آغاز میشود.
گویی قدرت او را کر کرده است و زندگی او بی تایید بندگانش منفک از زندگی عادی است.
پلیس به اسم واژه مقدس آزادی مجرمان را آزاد میگذارد؛ این دیالوگی است که از جانب یک زانو زننده به درگاه دون میشنویم و برپایی عدالت از پدرخوانده خواسته میشود.
او به نام برپایی عدالت نقش یک قیم را گرفته است اما پدرخوانده هرکسی را بنده خود نمی داند.
او پیشنهاد پول را برای دوستی نمیپذیرد و ثروت نیست که اورا ارضا میکند؛ وقتی که دستهایش بوسیده میشود دوستی آغاز میشود.
این فصل ابتدایی به طور کامل شخصیت دون را منعکس میکند که تا چه میزان قدرت او را شیفته خود کرده است.
با برگشت پدرخوانده به صحنه ی جشن گویی زندگی دیگری برای او آغاز می شود.
در واقع در فصل ابتدایی ما شاهد دو وجه از زندگی دون کورلئونه هستیم؛ بخشی که او در اتاق قدرت بر صندلی اش تکیه داده و به راحتی فرمان کشتن را صادر می کند و قسمتی که در بیرون از اتاق می گذرد جایی که پدرخوانده نه در نقش یک جانی که یک مرد خانواده ظاهر میشود.
اتاق قدرت تاریک است زوایای اتاق به درستی مشخص نیست نوع نورپردازی به گونه ای است فقط چهره ی افراد را به مانند سایه ای از آنها تشخیص میدهیم.
به این وسیله بر رازآلودبودن و پرابهام بودن این اتاق تکیه میشود و این که در دستگاه قدرت هیچ شفافیتی وجود ندارد و وقتی وارد فضای جشن میشویم همه چیز روشن میشود، گویی که زندگی در دنیای دیگری در جریان است و همان دون کورلئونه که بیرحمانه در اتاق قدرت فرمان قتل میدهد در فضای بیرون پدری مهربان است که در عروسی دخترش به رقص و پایکوبی می پردازد و انگار دون کورلئونه ی دیگری است.
جشنی که در بیرون برپاست نشانه های دیگری را هم با خود به همراه دارد؛ اینکه در اتاق عده ای برای جان انسانها تصمیم گیری میکند و در بیرون از اتاق عده ای مست و بی خبرند.
گویی حماقت توده ی جامعه تمسخرمی شود و بر بی خبری آنها تاکید میشود.
این تدوین موازی و این تضاد بین فضای قدرت و فضای بیرون کاملا مورد تاکید است و این رفت و برگشتها از اتاق قدرت به عروسی و به عکس کاملا در راستای القای این تضاد انجام میشود.
این رفت و برگشها موضوع دیگری را که مورد تاکید دارد این است که تا چه میزان زندگی فاسد دون با زندگی عادی او در هم گره خورده و آمیخته شده است.
مهمانان و حتی خواننده ای که به جشن دعوت شده است تقاضایی از پدرخوانده دارند، انگار که این اجازه از دون سلب شده تا بتواند مدتی طولانی زندگی دور از قدرت و فساد را تجربه کند و هر بار که به صحنه ی چشن برمیگردد و لحظه ای میخواهد زندگی عادی را تجربه کند با تقاضایی مواجه شده و مجبور است دوباره نقش یک جنایتکار را بازی کند و لذت قدرت آنقدر شیرین است که دون چندان هم از اینکه در عروسی دخترش به اتاق بازگردد اکراهی ندارد.
جایی نیست که در آن پدرخوانده اعمال قدرت نکند، اتحادیه های کارگری هالیوود، پلیس، و.. همه جا در سیطره ی اوست و قلمرو یک خداوندگار و شکوه او است که درفصل های بعدی نمایش داده می شود و او که از هیچ کاری برای بسط قدرتش فروگذار نیست.
در دیالوگی از زبان او میشنویم که مهم نیست که یک مرد چگونه زندگی میکند بله برای دون هدف وسیله را توجیه میکند و هدف چیزی نیست جز بسط قدرت.
اوج این قساوت زمانی است که سر بریده ی اسبی را در تخت کارگردن قرار می دهند؛ اسبی که شاید با ارزش ترین چیز اوست.
در فصول بعدی ملزومات قدرت به تصویر کشیده میشود دن کورلئونه با پیشنهاد وارد شدن در کارمواد مخدر مواجه می شود، این پیشنهاد را نمیپذیرد اما نمیتوان در قدرت بود و به مناسبات آن نه گفت.
قدرت ملزوماتی دارد و قواعد آن اگر مورد پذیرش قرار نگیرد حذف از صحنه ی قدرت پایانی گریز ناپذیر خواهد بود، حتی اگر صاحب قدرت آفریدگاری چون دون کورلئونه هم باشد به راحتی حذف میشود و این موضوع بیش از پیش هولناک بودن این دستگاه را منعکس میکند و این منجلابی است که تطهیر شدن فقط با مرگ محتوم ممکن میشود. به این ترتیب دن کورلئونه ترور میشود.
جایی که قرار است پونی راننده دون که ظاهرا در ترور او مقصر است کشته شود هم نکات بسیاری را با خود دارد ماشین قاتلین در حین عبور از خیابان از دو پرچم آمریکا و صلیب سرخ که به دو ساختمان نصب است عبورمیکند و این دو پرچم پشت سر گذاشته شده و انگار که بی اعتنایی بر آنها تاکید می شود، سپس وارد دشت وسیعی میشوند که در دورتر مجسمه ی آزادی نمایان است.
قاتل راننده خواهان ایست ماشین شده از ماشین پیاده میشود و پشت به مجسمه ی آازادی ادرار میکند، انگار که کاپولا میخواهد مفاهیم و ارزش هایی را نشان دهد که این جنایتکاران پشت سر گذاشته و له میکنند تا به قتل دست بزنند.
قاتل ابتدا چعبه ی شیریتی را که برای همسرش خریده است از ماشین برداشته و سپس خونسردانه ماشین را منفجر میکند.
این که این جنایتکاران آنقدر طبیعی هستند و آنقدر به ارزش های خانوادگی جدا از محیط فاسدی که در آن هستند پایبندند به خاطر ستایش انها نیست، بلکه کارگردان می خواهد عمق فاجعه را نشان میدهد که چه قدر این جنایتکاران میتوانند به ما نزدیک باشند و این باور پذیر بودن آنها خود بر ترس تماشاگر از آنها می افزاید.
هرچه قدر که این جانیان عادی ترند حس کردن آنها راحتتر و ترس از آنها بیشتر است و چه بسیار همسران و فرزندانی که به ظاهر پدر یا همسری مهربان دارند اما همین مردان به راحتی به ویرانی خانواده های دیگر دست میزنند.
زندگی دون نیز چندان تشریفاتی نیست. نسبت به قدرتی که او دارد از زندگی به نسبت ساده ای برخوردار است وشاید بتوان به او صفت ساده زیستی را هم چسباند چراکه آنچه برای او لذت بخش است قدرت است نه ثروت .
فصلی که قرار است پلیسی فاسد کشته شود هم از چندین جهت قابل بررسی است؛ اولاً اینکه او کشته نمی شود چون فاسد است، بلکه دلیل حذف او این است که بخشی از قدرت را از خود رنجانده است و بخشی دیگر از قدرت از او حمایت می کند و اختلاف بین این دو بخش است که زمینه ی حذف او را از بازی فراهم میکند پس بازی در اتاق قدرت میتواند فساد را تحمل کند حامی آن هم باشد تا جایی که منافع در یک راستا قرار گیرد و اگر نبود آنرا حذف کرده نوع دیگری را جایگزین میکند.
اما نکته ای دیگر که در راستای قتل پلیس بر آن تاکید میشود نقش رسانه است. پلیس فاسد تا قبل از اینکه توی گوش مایکل بزند، فاسد نیست اما وقتی بازی به این نتیجه میرسد که بایستی حذف شود، این رسانه است که شخصیت پلیس را آنچنان منفور میکند و پرده از راز ارتباط پلیس و شبکه ی فساد برداشته میشود.
در واقع با اعمال نفوذ قدرت بر رسانه است که افکار عمومی شکل داده میشود و به آن جهت دهی میشود و همین رسانه در راستای اهداف قدرت یک شبه از یک پلیس وظیفه شناس انسانی فاسد و منفور میسازد.
دن کورلئونه با هوشیاری مایکل از مرگ نجات می ابد اما این پایان کار نیست؛ هزینه هایی که بابت نه گفتن به مناسبات قدرت وجود دارد همچنان ادامه میابد.
جواب نه گفتن از دید قدرت یک رفتار دوستانه نیست، سانی پسر دون کشته میشود و تلاش برای قتل مایکل نا فرجام میماند.
اینجاست که دون دستها را بالا برده و تسلیم میشود و تصمیم میگیرد بازیگران بازی قدرت را فرابخواند و دوباره اعلام کند که به مناسبات آن وفادار است، حتی وارد شدن در کار مواد مخدر را که خلاف میل باطنی اوست می پذیرد تا مشخص شود شرافت در قوانین بازی جایی ندارد و یک انسان هر چه قدر هم پاک باشد این پاکی با قرار گرفتن در بازی به لجن آلوده خواهد شد، حتی حاضر میشود با قاتل پسرش دست داده و او را در آغوش بگیرد .
به نوعی ما شاهد زوال پدر خوانده هستیم، مردی که در ابتدای فیلم از دون تقاضا میکند تا سوء استفاده کنندگان از دخترش را مجازات کند و دن شکوهمندانه و با تحقیر به او نگاه میکرد، پس از قتل سانی احضار میشود و در واقع در اینجا کاپولا یک ارجاع به شروع فیلم دارد و این بار جای مرد با کورلئونه عوض میشود و کورلیونه است که تحقیر شده و در جایگاه یک بنده نشسته و از مرد ابتدای فیلم تقاضا دارد تا کاری برای پسرش انجام دهد.
تصویر ابتدایی فیلم به گونه ای است که تماشاگر لحظه ای با خود نمی اندیشد که آن عظمت روزی محتاج بنده ی خود شود و جالب آن است که تقاضاها هم مشترک است فرزند مسئله مشترک شده است. مرد ابتدای فیلم به خاطر دخترش دست پدرخوانده را میبوسد و پدرخوانده به خاطر فرزندانش قاتل پسرش را در آغوش میکشد واین دور تسلسل ادامه میابد و حقیقت قربانی میشود.
کاپولا در واقع میخواهد بر این نکته تاکید کند که پایه های این شکوه و عظمت چه قدر سست و چه میزان به اعتبار بازی وابسته است.
بازیگران بازی، پشت کنندگان به قوانین را آنچنان سریع بر زمین میکوبند که به همان سرعت آنان را به عرش میرسانند و تاکید بر این نکته که پدرخوانده آدمکی است که سر آن به دستگاه قدرت وصل است، آدمکی که اگر نخهای خود را جدا شده بپندارد و بخواهد نخ بازی را از دستگاه قدرت خارج کند هر آنچه برایش مهم است را از دست رفته خواهد دید؛ حال این ارزش برای یکی اسب است برای دیگری فرزند.
مایکل در قسمت سوم فیلم این موضوع را به برادرزاده اش تاکید میکند (آنها آنچه را از تو میگیرند که آن را دوست داری).
جالب است که نه گفتن به این دستگاه در تمام اتفاقات برای حفظ اخلاق است.
کارگردانی که نقش را به بازیگری فاسد نمیدهد، مردی که نمیخواهد در کار مواد مخدر وارد شود و اخلاق به راحتی قربانی بازی قدرت میشود و تاکید بر این نکته که خوبی و بدی آدما زمانی که وارد بازی میشوند و به قواعد آن آری میگویند چه اندازه بی اهمیت است.
زمانی که بازیگران بازی یعنی همان سران پنج خانواده دعوت میشوند در ابتدا ما شاهد یک نمای درشت از پرچم آمریکا هستیم و سپس وارد ساختمانی میشویم که مذاکرات در آنجا در جریان است.
انگار که کاپولا به روشنی به ما میگوید ما داریم وارد جایی میشویم که تصمیم گیریهای اصلی آمریکا را انجام میدهند.
بحثی که در مورد مواد مخدردر جلسه میشود هم بسیار جالب است در دیالوگی میشنویم که ( مواد مخدر باید به سیاه ها فروخته بشه باید نسل آنها را از بین برد به بچه ها نباید فروخته بشه فقط به سیاه ها.)
اتاق قدرت در مورد اخلاقیات هم تصمیم گیری میکند، اما اخلاقیات و ارزشهایی که خود تعریف میکند.
فروختن به کودکان ممنوع است چون آنان معصومند و به سیاه ها آزاد است چون آنان کثیفند و بدین گونه خوب و بد، پاکی و کثافت، شرافت و رذالت توسط اتاق قدرت با ابزاری که در دست است یعنی رسانه، از روزنامه گرفته تا هالیوود جهت دهی شده و به خرد جامعه داده میشود.
در پایان جلسه صلح برقرار میشود اما به چه قیمتی؟ فروش کنترل شده ی مواد مخدر که به ظاهر اسم زیبایی است اما منظور از آن همان چیزی است که گفته شد؛ یعنی فروش به کودکان معصوم ممنوع و به سیاهان کثیف آزاد است و بدین ترتیب صلح که به ظاهر واژه ای زیباست پدیدار میشود اما قیمتی که در پشت پرده برای آن پرداخت میشود نهان میماند.
در پایان جلسه جایی که پدرخوانده و رییس تاتارگیا همدیگر را در آغوش می کشند و صلح را به ارمغان می آورند بازهم پشت سر دون ،پرچم آمریکاست و نوع پایان جلسه و تشویق حاضران به وضوح یادآور صحنه هایی است که سران آمریکا با قدرتی دیگر پیمان صلح بسته و همدیگر را در آغوش می کشند و در پشت پرده سیاه پوستی است که قربانی بازی قدرت میشود و صدای آن خاموش می ماند یا پسرانی که در جنگی مثل ویتنام کشته می شوند، اما قربانی قواعد بازی میگردند .
پدرخوانده از خون آنها میگذرد انگار که هیجوقت وجود نداشته اند.
اوج تاختن به قدرت آنهم در مفهوم کلی فصلی است که مایکل با کیت در حال پیاده روی اند، آنگاه که مایکل به توصیف پدر خود میپردازد (پدر من هیچ فرقی با بقیه قدرتمند ها ندارد کسایی که مسئول دیگرانند مثل سناتورها رییس جمهور ها….) در واقع همین دیالوگ است که کاپولا به دون کورلئونه اش وجهی نمادین و غیر شخصی میبخشد و دن کورلئونه را نمونه ای از یک انسان قدرتمند میشمارد به عنوان مشتی که نمونه ای از خروار است که هرکسی میتواند با نشستن در صندلی او یک دن کئورلئونه باشد.
کیت در اینجا نماد یک عامی و جزیی از توده ی ساده لوح جامعه است که به مایکل میگوید سناتورها و رییس جمهورها آدم نمیکشند و جواب مایکل به عنوان کسی که با ساختار کثیف قدرت از نزدیک آشناست به کیت تنها و تنها یک جمله است(آه تو چه قدر ساده ای کیت!چه قدر ساده ای).
نوع شخصیت پردازی مایکل فوق العاده است؛ هرچه قدر که او از صندلی پدر فاصله دارد و هر میزان که در ساختار قدرت جایی ندارد به همان میزان ارزشهای اخلاقی در او زنده است؛ عاشق است و انسان است.
اما هرچه قدر که به این صندلی نزدیک تر میشود و هر میزان که بیشتر از این شراب وسوسه انگیز مینوشد ارزش های اخلاقی را بیشتر قربانی میکند تا جایی که مست از شرابی که پدر برای او فراهم آورده در جایگاه او مینشیند و به یک جانی همانند پدر تبدیل میشود که به راحتی آدم میکشد.
حتی پس از رسیدن به قدرت کیت هم برای او دیگر نه یک معشوق که یک وسیله میشود تا جانشینان او را به دنیا آورد .
وقتی مایکل به قدرت میرسد کاملا یک حکومت یکدست را برپا میکند؛ ابتدا بهترین مشاور پدرش را عزل میکند، به کازینویی که صاحبش از اختیارات برخوردار است رفته و او را هم از بازی خارج میکند و یک حکومت بسته و توتالیتر را شکل میدهد.
قدرتی که توسط دون کورلئونه پخش شده بود توسط مایکل کاملا جمع میشود و این حکومت مطلقه زمینه ای است برای حذف رقبا که مایکل یک یه یک آنها را میکشد. صلحی که دون کورلئونه برقرارکرده بود توسط مایکل به جنگی فراگیر تبدیل میشود .
حال دون کاملا از صندلی قدرت کنار رفته اما مشغول درد دل با مایکل است؛ دیالوگی از زبان او میشنویم که به وضوح در پوستر فیلم هم به آن اشاره میشود (دوست نداشتم عروسکی باشم که سر نخ اون دست آدم گنده هاس)
در پوستر فیلم اما اسم پدرخوانده به نخهایی وصل است که کاملا نشان میدهد بر خلاف نظر دون، سرنخ به دست آدم گنده هاس.
البته دون این جمله را با حسرت میگوید که دوست داشته است مایکل سناتور و یا فرماندار شود و شاید این جمله را به نصیحت به مایکل میگوید، آنگاه که اورا در حال تاخت و تاز می بیند یعنی سرنوشت شکست خورده ی خود را به مایکل نشان میدهد تا به او بگوید که دلیل زوالش این بوده است که نخ ها را سعی کرده است از دست قدرت خارج سازد.
ترک صندلی قدرت انگار که دون را پاک کرده است. وقتی با نوه اش در حال بازی است دیگر نشانی از آن جنایتکار نمی بینیم و البته نشانی از شکوه و قدرت او هم نیست.
او تنها و تنها پدربزرگی مهربانی شده است که در حال بازی با نوه اش میمیرد یک مرگ معمولی که شاید برای هر انسان عادی هم رخ دهد و مرگی دور از فساد و مرگی رضایت بخش.
نوه ی دون در بازی کودکانه به او شلیک میکند و دون واقعا میمیرد و کاپولا تاکید میکند که این مرگ چه قدرمعصومانه است و انگار که فقط یک بازی کودکانه است. کودک که نمادی از معصومیت و پاکی است، اصلا قتل پدربزرگ را باور نمیکند و انگار هرگز مرگی رخ نداده ست.
شاهکار کاپولا در یک تدوین موازی در انتهای فیلم است؛ جایی که مراسم مذهبی غسل تعمید در حال انجام است در جایی دیگر و در فضای بیرونی عده ای در حال آماده کردن لوازم کشتن هستند.
این رفت و برگشت ها به درون کلیسا و فضای بیرونی به مانند فصل ابتدایی باز هم تکرار میشود در این میان تدوین شگفت انگیزی هم شکل میگیرد؛ یک کودک برای زندگی آماده میشود و انسانهایی دیگر برای مرگ.
کشیش تربتی را به چهره ی کودک میمالد و این صحنه به فضای آرایشگاه پیوند میخورد جایی که آرایشگر کف را به چهره ی یکی از کسانی که قرار است کشته شود میمالد.
یکی برای تولد و دیگری برای مرگ مهیا میشوند؛ جالب اینکه وقتی از کلیسا وارد فضای خارجی میشویم صدای کشیشو کلیسا قطع نمیشود، تصاویری از آماده کردن اسلحه را از جانب آدمهای مایکل در جای دیگری می بینم، اما صدای کلیسا این حس را القا میکند که انگار هنوز در همان کلیسا هستیم و انگار که کاپولا سیطره ی مذهب را بر جنایاتی نشان میدهد که تا چندی دیگر به وقوع خواهد پیوست.
از زبان کشیش میشنویم: (مایکل شما منکر وجود شیطانید ؟بله منکرش هستم)
این صحنه به یک قتل کات میشود که ادمهای مایکل انجام میدهند و باز صدای کشیش که در ادامه میگوید (و منکر تمام تباهی هایی که به بار میاورد ؟) و باز هم کات به قتلی دیگر و برگشت به فضای بیرونی بدون آنکه صدای کلیسا قطع شود (و منکر قدرتش؟) و تایید مایکل و باز هم قتلی دیگر.
در واقع کاپولا از یک طرف اندیشه های مذهبی مسیحیت را نشان می دهد که مورد تایید قرار میگیرد اما از طرفی دیگر نشان میدهد تایید کننده خود شیطانی است که خود را منکر میشود.
کشیش میگوید مایکل شما تعمید میشوید به نام پدر و یک کات به یک کشته ی مایکل و به نام پسر و کاتی دیگر به کشته ای دیگر و روح القدس و باز هم کات به کشته ای دیگر توسط آدمهای مایکل.
کاپولا میخواهد نشان دهد که هریک از این قربانیان قربانیان شیطانند که خود دارد تعمید میشود.
در اینجا تضاد جالبی هم شکل میگیرد کسی که روحش در تعمید و پیوند خوردن با روح القدس است نقش شیطان را دارد و شیاطینی که کشته میشوند با بردن نامهای پدر و پسر و روح القدس یک به یک نشان داده میشوند و این سردرگمی و این جابه جایی ها نشان داده میشود تا تاکید شود که جابه جایی این نامهای به ظاهر متضاد چه قدر راحت است و چه میزان دروغ .
پایان فیلم وداع مایکل است با همسرش جایی که کیت از اتاق بیرون میرود و توسط آدمهای مایکل در به رویش بسته میشود.
کیت که نمادی از سادگی و عشق است به بیرون از اتاق قدرت میرود و مایکل با زانو زنندگان بر آستانش تنها میماند و در پایان زاویه ی نگاه کیت با همه ی سادگی زاویه ی نگاه تماشاگر میشود انگار که کاپولا کیت معصوم را از جرگه ی تماشاگرانی میداند که ساده لوحانه و ومعصومانه به تماشای بازی کثیف بزرگان نشسته اند.
منبع: سینما و سیاست