طلاق از دیدگاه روانشناسی
معضلات اجتماعی مانند افزایش نرخ طلاق و گسترش اضطراب در میان جوانان، این روزها مورد بحث رسانههای همگانی و موضوع بسیاری از همایشها و سمینارها در سراسر کشور قرار گرفته و بسیاری از آنها حاوی آمارهای بسیار تکان دهندهای است.
بی تردید افزایش دامنه آفتهای جامعه که باید دست اندکاران علوم تعلیم و تربیت فرهنگ سازی کشور را به تامل و چاره اندیشی اساسی وا دارد، معلولی بیش نیست. برای تجهیز و مقابله با این پدیدههای ناهنجار، ابتدا باید علل و ریشههای بروز این مساله مهم را شناسایی کنیم، در غیر این صورت هر راه حلی اگرچه با صرف هزینههای زیاد، بی تاثیر خواهد ماند. به این ترتیب، در خواست طلاق هنگامی صادر میشود که هرگونه امید و تلاش برای دستیابی به کانون گرم زندگی مشترک بی پاسخ میماند و واقعیتهایی رخ میدهد که دستیابی به آرزوها را ناممکن میسازد و آنگاه تنها راه رهایی به جدایی ختم خواهد شد.
اما روانشناسان معتقدند: زندگی مجموعه ای از افتادنها و برخاستنها، لذتها و تلخکامیها، خوابها و بیداریهای هدفدار است، اینکه تصور کنیم همه امور باید موافق میل و خواسته ما تحقق پذیرد، تصویری اشتباه است.
اصولا خانوادهای را نمیتوان سراغ گرفت که در آن به هیچ وجه اختلاف فکر و سلیقه وجود نداشته باشد، هر انسانی ذوق و سلیقهای مخصوص به خود دارد. اما برای دستیابی به آرامش باید این ذوق و سلیقه را به هم نزدیک کرد، زیرا انسانها تنها در سایه توافقها میتوانند در کنار هم زندگی کنند نه اختلافها. از سوی دیگر، در زندگی مشترک بیاعتنایی به پیمان زندگی، خودخواهیها و تنگ نظریها، بی حوصلگی و بی توجهی به سرنوشت یکدیگر، اختلاف در سلیقهها، فزون طلبیها، تنوع جوییها، عدم رعایت وظایف فرد است که طلاق را میآفریند و این پایان مشکلات نیست، بلکه سرآغاز ویرانی است و معضلات جدید را به وجود میآورد.
طلاق چیست؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن میباشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر.
طلاق را اغلب راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کردهاند.
در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی بر قرار میشود. چنانچه طرفین نتوانند یه دلایل گوناگون شخصیتی، محیطی و اجتماعی و …. با یکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا میشوند.
از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستونهای آن را تشکیل میدهند و فرو ریختن هر ستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی میکند. طلاق با این دید، یکی از غامضترین پدیدههای اجتماعی، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان بر جای میگذارد. طلاق گسستن و فرو پاشیدن و نابودی کانون گرم و آرامبخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضای خانواده میگذارد.
در تحقیقی که توسط جی هبر صورت گرفت مشخص گردید ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضای خانواده به وجود می آورد. چنین کمبودی میتواند ماهیتی اجتماعی، روانی یا جسمی باشد. کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشا مهم اختلالات اعضای خانواده در حین و بعد از طلاق میباشد.
در این تحقیق همچنین مشخص شد نه تنها طلاق سطح اعتماد اعضای خانواده را کاهش میدهد، بلکه باعث میگردد یکی از ازدواجها یا هر دو به طور قابل ملاحظهای احساس پوچی کنند. این تحقیق مدلی را نشان میدهد که در آن افراد از هم جدا شده به علت کاهش اعتماد محتاج همیاری و کمک هستند. گذشته از این طلاق پدیدهای است که بر جوانب جمعیت یک جامعه اثر میگذارد، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر مینهد.یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم میپاشد.
از طرفی دیگر بر کیفیت جمعیت نیز اثر میگذارد، زیرا موجب میشود فرزندانی محروم از نعمتهای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شهروندی یک جامعهاند. بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنها موجب اعضای خانواده، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده میباشد.
ابعاد مختلف آسیبهای ناشی از طلاق
پل بوهامون نشان داده است که طلاق بدان سبب مساله غامضی است که همچنان شش بعد را در نظر میگیرد، این ابعاد عبارتند از:
- طلاق عاطفی: زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میدارند و روی از هم بر میتابند، زیرا اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به پایان رسیده است.
- طلاق اقتصادی: وقتی خانوادهای از هم میپاشد، تصفیهی اقتصادی یعنی تقسیم اموال و دارایی آن ها در دو سهم ضرورت پیدا میکند.
- طلاق قانونی: در دادگاه پایان رسمی ازدواج و همراه آن شرایط اجازه ازدواج مجدد برای طرفین اعلام میگردد.
- طلاق توافقی والدین: تصمیماتی که درباره حضانت فرزندان، دیدار بعدی آنها، مسئولیتهای هر یک از والدین از نظر مالی و تربیت کودکان و غیره اتخاذ میگردد.
- طلاق اجتماعی: تغییراتی است که در رابطه با دوستان و آشنایان اتفاق میافتد، به این معنا که چون از وقوع طلاق اطلاع پیدا میکنند، هر یک به گونهای واکنش نشان میدهند.
- طلاق روانی: وقتی ازدواجی گسسته شد، احساس همدلی از بین میرود و مفهوم خود تغییر پیدا میکند. در اینجا طرفین باید درک کنند که دیگر هیچ کدام یک پیوند را تشکیل نمیدهد، زیرا هر یک خود را تنها میبیند و این تنهایی برای هر یک از آنها یک ضربه است.