اصغر قندچی بنیانگذار کارخانه ایران کاوه
اصغر قندچی، ستاره اقتصادی دهه چهل و قهرمان خودروسازی ایران 7 مرداد 1398 درگذشت.
او را در کنار برادران خیامی، جعفر اخوان، رضا نیازمند و خلیل ارجمند از مهمترین و کلیدیترین مردان صنعتی ایران میدانند که سبب تحول گسترده ای در صنایع ایران در دهه 40 و 50 خورشیدی شدند.
نام «احمد قندچی» را خیلی از سیاسیون شنیدهاند؛ یکی از سه شهید 16 آذر در سال 1332 که این روز را به نام روز دانشجو در تاریخ ثبت کردند.
اما «اصغر قندچی» قهرمان بزرگ خودروسازی ایران را که برادر این شهید تاریخساز است نه تنها سیاسیون معاصر بلکه اهل اقتصاد نیز نمیشناسند.
مردی بزرگ که تا آخرین لحظات زندگی در سن 91سالگی همچنان به کار خود متعهد ماند و اگر نبود اندیشههای نادرست چپزدگی چه بسا امروز یک ستاره جهانی بود.
زندگینامه اصغر قندچی
اصغر قندچی به سال 1307 در تهران زاده شد. پیشه پدرش وکالت بود و میخواست فرزندانش هم پی تحصیل علم و دانشگاه بروند.
اما اصغر قندچی از همان نوجوانی درس را کنار گذاشت و به کار فنی در گاراژهای تهران روی آورد؛ پافشاری پدر بر تحصیل پسر هم به جایی نرسید.
او از 12 سالگی به عنوان کارگر در تعدادی از اولین گاراژهای تعمیر اتومبیل ایران کار کرده بود. یکی از این کارگاهها به مستشاران آلمانی تعلق داشته و او توانسته بود از تکنسین و مهندسان آلمانی در ایران، فنون بسیاری را در زمینه خودرو و صنعت حملونقل بیاموزد.
چند سال بعد او در سن 16 سالگی کارگاه خودش را راه میاندازد و پس از چند سال از باقی ماندههای قطعات جنگ جهانی دوم استفاده میکند تا کامیونهای ماک را که خراب شده بودند، کامل کند.
او در این کار از موتورهای انگلیسی کامنز که در آن روزگار برای چاه آب استفاده میشد، بهره میگیرد.
در واقع در کارگاهش از قطعات کامیونهای ماک بهره میگیرد و آنها را با بدنههای دستساز درکارگاهش تلفیق میکند و با استفاده از موتورهای چاه اولین کامیونها را در ایران میسازد.
از 12 سالگی که وارد گاراژی روبهروی کافه شکوفه تهران شد، تا اواسط دهه 1340 که گذر «دولت» به «دروازه قزوین» افتاد و گره کار معاون وزیر اقتصاد به دست اصغر قندچی باز شد، «اوستا اصغر آهنگر» پیچ و خم کار بر روی خودرو و کامیون را چنان آموخته بود که میتوانست بدنه و شاسی کامیون ماک آمریکایی را خود بسازد و با سوارکردن موتور و گیربکس روی آن، کامیون بسازد.
آشنایی او با رضا نیازمند هم زندگی او را دگرگون کرد، هم فصلی نو در صنعت کشور گشود.
پدیده اصغر قندچی نتیجه اراده خود و تحولات اقتصادی جامعه بود.
با آنکه فرزند خانوادهای اهل تحصیل علم بود، از مدرسه به بازار گریخت.
از 12 سالگی در گاراژهای تعمیر خودرو شروع به کار کرد و در جوانی، به انگیزه بلندپروازی خود، بدنه کامیون ماک آمریکایی را در تعمیرگاهاش ساخت.
آن زمان اصغر قندچی تعمیرکاری همهفنحریف در خیابان قزوین شناخته میشد. اما با فرایندهای اقتصادی-اجتماعی معمول جامعه ایران، تبدیل گاراژ اصغر قندچی به کارخانه «ایرانکاوه» ممکن نبود.
خواست سیاستگذاران دولت بود که «استاد اصغر آهنگرِ» دروازه قزوین بنیانگذار بزرگترین کارخانه کامیونسازی خاورمیانه گردد.
قندچی؛ بنیانگذار صنعت خودروسازی سنگین در ایران
در اوایل دهه 40 خورشیدی وزارت اقتصاد در زمان علینقی عالیخانی، به دنبال جذب افراد تکنوکرات در دولت میرود. یکی از این افراد رضا نیازمند، اولین رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران است.
محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران، به وی دستور میدهد تا فردی را برای تولید خودرو در ایران پیدا کند و رضا نیازمند در تحقیقاتش به اصغر قندچی میرسد.
روایت رضا نیازمند، معاون وقت وزارت اقتصاد، اینگونه است که روزی نماینده شرکت مرسدس بنز پیش او میرود که برای مونتاژ خودروی مرسدس بنز در ایران، «پروانه» بگیرد. اما وزارت اقتصاد پیش از آن تصمیم گرفته بود که دیگر به صنایع مونتاژ پروانه ندهد. از اینرو، نیازمند از درخواست نماینده مرسدس بنز سرباز میزند.
نماینده کمپانی آلمانی ــ که پیش از مراجعه به وزارت اقتصاد، خواست خود را با شاه در میان گذاشته بود ــ از نیازمند شکایت پیش شاه میبرد. شاه نیز 6 ماه وقت به نیازمند میدهد که یا خودرو در ایران بسازد، یا از منصب خود کنارهگیری کند.
این میشود که رضا نیازمند در کارگاهها و گاراژهای تهران گِرد کسانی میگردد که بتوانند خودرو بسازند.
به دروازه قزوین میرود و پس از پرسوجو، سرانجام، به اصغر قندچی میرسد.
وقتی قندچی توانایی خود را اثبات میکند،دولت ایران در آن سالها حاضر میشود به وی اولین مجوز تولید خودرو را در ایران اعطا کند و اصغر قندچی با کمک دولت، شرکت ایران کاوه را برای تولید ماک در ایران تاسیس میکند.
شرکت ماک آمریکا هم برای اولین بار خارج از خاک آمریکا، حاضر به همکاری با اصغر قندچی میشود. او تا پیش از انقلاب 57 نسلی از صنعتگران ایرانی را تربیت میکند و خود نیز کامیونهای ماک را تا حد بالایی ساخت داخل میکند.
قندچی در سال 1357 به فکر تولید آخرین قطعات ماک در ایران مانند موتور افتاده بود که انقلاب رخ میدهد. در جریان «ملی» شدن صنایع در سال 1358، کارخانه از او گرفته میشود.
اما وی همچنان کارش را در ایران ادامه میدهد و در کارگاهی در جنوب تهران سعی میکند به کامیونهای ماک در ایران خدمات ارائه دهد.
افتخار او این بود که قطعه ایرانی با کیفیت بالا میسازد و مشتریانْ قطعات و کامیونهای ساخت او را به نمونههای خارجی ترجیح میدهند.
آنچه دیگران از قندچی یاد میکنند، جز نام نیک نیست. گویی از شمار جوانمردان قدیمی ایرانی است.
با وقوع جنگ ارتش ایران برای بهینهسازی کامیونهای ارتشی نیاز به کمک پیدا میکند و قندچی کارگاهی را در اهواز برای تعمیر کامیونهای ماک راه اندازی میکند.
«دست به خیر» داشته است. نه آنکه اهل صدقه باشد؛ بلکه میکوشید بیکاران را شغل دهد، با تسهیلات بسیار ارزان کامیون در اختیار رانندههای جویای کار قرار دهد، آنچه میدانست به کارگران آموزش دهد، بهترین امکانات را در اختیار کارگرانش قرار دهد.
کارگر را سرمایهای میدانست؛ ارزش آن را به «تحصیلات» تشبیه میکرد که سالها فرد را آموزش میدهند تا به جایی برسد.
همانطور که به آموزش آنها اهمیت میداد، به دستمزد و رفاه آنان هم میاندیشید.
با آن همه توجه و رسیدگی که به کارگرانش داشت، هنگامی که اوضاع برگشت و در واحدهای صنعتی کشور هرجومرج افتاد، شماری از همان کارگران در حق قندچی بیرسمیها کردند.
کمک اصغر قندچی به جنگ ایران و عراق
در دوره جنگ تحمیلی، همچون یک سرباز جنگید؛ اما در پشت جبهه.
زمانی که ارتش برای رساندن تانکهای خود به جبهه نیاز به یاری داشت، اصغر قندچی دوباره برخاست!
تانکبرهای زمینگیرِ ارتش را راه انداخت؛ موتورهای آنها را تعویض کرد که دود نکنند؛ تانکبرهای مازِ روسی در جادههای ایران داغ میکردند و قندچی، با ابتکار خود، تغییراتی روی رادیاتور و قطعات دیگر ایجاد کرد و مشکل را رفع کرد؛ صفحه ریش تریلی و چرخ پنجم زیر کمرشکن سوار کرد و … تا کارآیی آنها بالاتر رود.
زمانی که به ماشینهای سنگین برای حمل تجهیزات نیاز بود، قندچی رانندهها و صاحبان کامیونهایی را که از قدیم میشناخت فراخواند که همکاری کنند؛ شماری از همان رانندهها هنگام حمل تجهیزات به سوی جبههها، مورد حمله دشمن قرار گرفتند و شهید شدند.
وانگهی، به اهواز رفت و کارگاهی در آنجا ساخت که کامیونها و تانکبرهای جنگ برای تعمیر به اهواز بیایند و دوباره به جبهه بازگردند.
پس از جنگ او دوباره به کارگاهش باز میگردد و همچنان تا آخر عمر هم در این کارگاه کار میکند. گفته میشود که این مرد صنعت ایران تا چندین ماه پیش از بستری شدن در بیمارستان همچنان مشغول به کار بوده است.
اصغر قندچی پس از سال 1340 نهضت تولید خودرو و کامیون را در ایران راه انداخت و سبب ایجاد موج گستردهای در صنایع ایران شد.
او کامیونهای ماک را براساس شرایط آب هوایی ایران و شرایط جادهای ایران تقویت میکرد. به همین دلیل در آن دوران کامیونهای تولیدی در ایران مشتریان بیشتری نسبت به محصولات مشابه خارجی داشتند.
گزارش شده است از تولیدات ماک در ایران کاوه، همچنان چندین هزار دستگاه در جادههای ایران فعال هستند.
کارخانه ایران کاوه در نهایت به شرکت سایپا واگذار شد و نام آن به سایپا دیزل تغییر کرد. این کارخانه پس از ماک به تولید محصولات ولوو پرداخت و در چند سال اخیر هم به سراغ مونتاژ کامیونهای چینی رفته است.
روز تلخ مصادره «شرکت ایران کاوه» از زبان اصغر قندچی
شرکت ایران کاوه تا قبل از اینکه در سال 58 مصادره شود 2 هزار کارگر داشت و 50 هزار کامیون «ماک» ساخته و روانه جاده های ایران کرده بود. در بخشی از گفتگو با اصغر قندچی موسس این شرکت، از او درباره ماجرای روز مصادره کارخانه سوال کردیم:
آقای قندچی! شاید یادآوری پارهای خاطرات که به مصادره «ایران کاوه» انجامید برای شما ناخوشایند باشد. یادتان هست که دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
آنقدر مملکت ما این ور و آن ور افتاده که هیچ چیز آن قابل فهم نیست که چی شده و چی نشده است. شرکت ایران کاوه تنها جایی بود که کار خودش را میکرد و اتکایی هم به جایی نداشت.
هیچ وقت هم از سختیهای کار جا نزدیم و تحت هر شرایطی به کارمان ادامه دادیم و آن زمان{با وقوع انقلاب} هم قصد ما ادامه کار بود.
شعارنویسیهایی آن زمان هنوز روی دیوار شرکت شما هست؟
بله. آن زمان برای لغو قرارداد بزرگی مربوط به شرکت، در آمریکا بودم. خبر رسید که در ایران انقلاب شده است.
در آمریکا دوستان و آشنایانی بودند که به من میگفتند همین جا بمان و برنگرد! اگر هم پول نداری ما داریم و به تو کمک میکنیم. اما من گفتم تحت هر شرایطی برمیگردم.
برگشتم و مستقیم رفتم کارخانه. به بچهها گفتم که خوب انقلاب شده. ما تابعیم، اما باید به تولید خود ادامه دهیم.
برای کارگران صحبت کردم و کار را شروع کردیم. آنجا چند نفری از دولت آمده بودند در ایران کاوه. گفتند که تولید کنید، مشکلی نیست. اما مدیریت و مالکیت را فراموش کنید!
بالاخره تکلیف «ایران کاوه» چه شد؟ سازمان حفاظت از صنایع کارخانه را گرفت؟
اصلا اینها را نپرسید! نفهمیدیم که کارخانه را کی گرفت و برای چی گرفت، و وقتی گرفت، چه کار کرد. همه کار را تعطیل کردند. گفتند مشمول بند «ج» است.{ بند «ج» شامل صنایعی بود که به نظر شورای انقلاب «از آنها فسادی ثبت نشده بود» اما «دچار مشکلات مالی، ضعف مدیریت یا ضعف مالی بودند»}.
در جایی گفته بودید که ایران کاوه مثل فرزندم بود. زمانی که فهمیدید کار از کار گذشته و دیگر مالک ایران کاوه نیستید، چه حسی داشتید؟
آخر چه بگوییم؟ چقدر بگوییم؟ هی داغ خودمان را تازه کنیم؟ هیچ کاری نباید میکردیم، فقط باید « فقط آسه بریم و آسه بیایم!»
ای کاش حالا که برده بودند، درست و صحیح جلو میبردند تا آدم میدید ثمره تلاشش از بین نرفته و کارخانه پیشرفت میکند. ولی دیدید که ادامه نیافت.
بعد از اینکه کارخانه را گرفتند، روند تولید چگونه شد؟
هیچ!!! 15 سال جنس فروختند و ارتزاق کردند. انبار را خالی کردند. لب به لب دیوارهای «ایران کاوه» جنس بود.
شاسیها، ریش تریلی، اتاقها و … بود. 4-5 هزار ماشینی که سیکیدی سفارش داده شده بود، سرهم کردند و فروختند!
سرنوشت ایران کاوه چی شد؟ خوب بالاخره کارخانه و سرمایه شما بود!
اگر شما رفتی دنبالش، ما هم رفتیم! چیزی دیگر نماند. برای ساکت کردن زبان مردم، یک اسمی هم روی آن میگذارند. اگر بپرسید الان چی شد؟ میگویند شد «سایپا دیزل».
من فقط یک چیزی فهمیدم که همان یک چیز همه درسهای لازم برای ماست، اینکه که صنعت در مملکت ما صاحب نداشته و ندارد. همان قبل انقلاب هم یک حرکت کورمالی بود. بعد انقلاب همان هم تمام شد. فقط بیصاحبی تمام ماند.
شما این همه در ایران کار کردید، به فکر نیفتادید سرمایهگذاری در خارج کنید و پساندازی بیرون از ایران داشته باشید؟
خارج (با لحن کنایی)؟! ما تازه از خارج پول میآوردیم در داخل خرج میکردیم، به مملکتمان علاقه داشتیم، مملکتمان را میشناختیم.